ستارهها نهفتم در آسمان ابرى . . !
دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گريه با من . . .
گر از قفس گريزم كجا روم ، كجا، من؟
دیدی دلم شکست
دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر ان
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست؟
می دونم دلت گرفته
من برات سنگ صبورم
چی شده تنها نشستی
کاش مي شد اشکاتو پاک کرد
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم
بیا گم کرده دیرین خود را
سراغ از لاله پر پر بگیریم
فردا به جاي آدم ها به راهها و جاده هايي كه قدم ها را به انتظار نشسته اند، نگاه مي كنیم. به شاخه اي كه مي داند گنجشكي قرار است روي آن لانه بسازد و به باد كه بال كبوتري را به بازي خواهد گرفت.
مهربانم ٬ ای خوب
یاد قلبت باشد ٬ یک نفر هست که این جا
بین آدمهایی ٬ که همه سرد و غریبند با تو
تک وتنها ٬ به تو می اندیشد