loading...
بهترین وکیل طلاق و مهریه در مشهد
وکیل مشهد بازدید : 663 پنجشنبه 18 شهریور 1389 نظرات (0)

نیمه شب آواره و بی حس و حال، در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل ،به یاد آورد ایام وصال

دل به یاد آورد اولین بار را ،خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را ،آندو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سر بسته بود

چون من ،از تکرار او خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او ،همنشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او ،ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی ،اینچنین آغازشد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر

وای از آن عمری که با او شد بسر

مست او بودم زدنیا بی خبر ،دم به دم این عشق می شد بیشتر

آمد و در خلوتم دمساز شد، گفتگوهابین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پا برجاست ،دل گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورق بان شوی در یاست ،دل بی تو شام بی فرداست

دل دل زعشق روی تو حیران شده، در پی عشق تو سرگردان شده

گفت در عشقت وفادارم بدان، من تو را بس دوست می دارم بدان

شوق وصلت را بسر دارم بدان ،چون تویی مخمور من خمارم بدان

باتو شادی میشود غمهای من،با تو زیبا میشود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده ،دل زجادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده،عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش،طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود،به هر کس جز او در این دل جا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود،همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره ی آفاق بود،در نجابت در نکویی طاق بود

روزگار اما وفا با ما نداشت،طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت،بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس،حسرت ورنج فراوان بودوبس

یار ما را از جدایی غم نبود ،در غمش مجنون وعاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود،سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست،ساده هم آن عهدوپیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست،این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست،رفت و با دلدار دیگر عهد بست

با که گویم او که همخون من است خصم جان و تشنه ی خون من است

بخت بدبین وصل او قسمت نشد،این گدا مشمول این رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست،با چنین تقدیربد تدبیر نیست

ازغمش با دودودم همدم شدم،باده نوش غصه او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم،ذره ذره آب گشتم گم شدم

آخرآتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من از من گذشتی خوش گذر ،بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن زسر،دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخر این یکبار از من بشنو پند،بر من وبر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود ،عشق دیرین گسسته تاروپود

گرچه آب رفته باز آید به رود،ماهی بیچاره امامرده است

بعد از این هم آشیانت هر کس است

باش با او یاد تو ما را بس است.

بهترین وکیل مشهد | 09156948002

سایت وکیل مشهد کلیک کنید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام خوش آمدید نظر فراموش نکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 18123
  • کل نظرات : 198
  • افراد آنلاین : 79
  • تعداد اعضا : 452
  • آی پی امروز : 466
  • آی پی دیروز : 1047
  • بازدید امروز : 19,265
  • باردید دیروز : 22,890
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 19,265
  • بازدید ماه : 194,526
  • بازدید سال : 624,899
  • بازدید کلی : 32,478,103
  • کدهای اختصاصی

    X تماس با وکیل