loading...
بهترین وکیل طلاق و مهریه در مشهد
وکیل مشهد بازدید : 467 پنجشنبه 12 اسفند 1389 نظرات (0)

فرمانروايي که مي کوشيد تا مرزهاي جنوبي کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهاي سرداري محلي مواجه شد و مزاحمتهاي سردار به حدي رسيد که خشم فرمانروا را برانگيخت و بنابراين او تعداد زيادي سرباز را مامور دستگيري سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نيروهاي فرمانروا درآمدند و براي محاکمه و مجازات با پايتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با ديدن قيافه سردار جنگاور تحت تاثير قرار گرفت و از او پرسيد: اي سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه مي کني؟
سردار پاسخ داد: اي فرمانروا، اگر از من بگذري به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.
فرمانروا پرسيد: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهي کرد؟
سردار گفت: آنوقت جانم را فدايت خواهم کرد!
فرمانروا از پاسخي که شنيد آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشيد بلکه او را به عنوان استاندار سرزمين جنوبي انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسيد: آيا ديدي سرسراي کاخ فرمانروا چقدر زيبا بود؟ دقت کردي صندلي فرمانروا از طلاي ناب ساخته شده بود؟
همسر سردار گفت: راستش را بخواهي، من به هيچ چيزي توجه نکردم. سردار با تعجب پرسيد: پس حواست کجا بود؟
همسرش در حالي که به چشمان سردار نگاه مي کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردي نگاه مي کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!


( یاسمین آتشی - مورخ و نویسنده داستانهای کوتاه تاریخی )

بهترین وکیل مشهد | 09156948002

سایت وکیل مشهد کلیک کنید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام خوش آمدید نظر فراموش نکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 18123
  • کل نظرات : 199
  • افراد آنلاین : 223
  • تعداد اعضا : 452
  • آی پی امروز : 1455
  • آی پی دیروز : 1240
  • بازدید امروز : 33,030
  • باردید دیروز : 47,379
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 278,050
  • بازدید ماه : 1,042,818
  • بازدید سال : 2,031,684
  • بازدید کلی : 33,884,888
  • کدهای اختصاصی

    X تماس با وکیل